غریبترین قشر در جامعه امروز، دانشمندان استند. شما فکر بِکنید یک مربی یا یک بازیگر فوتبال، ماهانه بهحسابِ میلیوندالر دستمزد دریافت میکند و یک متخصص ویروسشناسی یا یک زیستشناس در حد چند هزار دلار دستمزد دارد. در سوی دیگر، حساب و کتابِ وجوهات سالانه مولویها و ملاهای عزیزِ شکمگنده ارقام نجومی میطلبد، در حالیکه یک دانشجوی پزشکی یا بیولوژی برای تامین مخارج تحصیلی و زندگی دانشجویی، مجبور میشود بهشکل نیمهوقت و پارهوقت کار کند، و امیدوار است که روزی متخصص شود و جان همین شکمکندهها را نجات دهد.
جالبی قصه اینجاست که وقتی یک اپیدمی مثل کروناویروس جهان را به تعطیلی عمومی میکشاند و جان میلیونها انسان را بهمرگ تهدید میکند، آن وقت، میلیونها خشکمغزِ زباننفهم ظاهر میشوند که پس از پرداختن به توجیه و تبصرههای بسیار احمقانهی این شکمگندهها از آدرس دین و گناه و بلایای طبیعی، چشم میدوزند بهسوی آزمایشگاه و نتایج کارِ آن متخصص تا در صورتی طولکشیدنِ نتایج مطالعات شان، آن را مسخره کنند و شعارِ ناتوانی علم در برابر عذاب الهی را سر دهند. با اینحال، همین مجموعهی بیفکرِ پدرسوخته توقع هم دارند که در ظرف چند روز هم دارو ساخته شود و هم واکسن کشف شود. اگر احیانا چندماه طول بکشد، موجی دیگری از ناامیدی و یاسِ نسبت به علم پا میگیرد که حیران بمانید. الفاظ شان آنقدر رکیک و ناباب است که انگار علم و دانشمند دشمنان پدری شان استند.
حساب مربی و بازیگر فوتبال و شیوخ هزارکیلویی جداست چون بحث تجارت و سود و موجسواری وسط است. وای بهحال آن خشکمغزِ که از اشک تمساحِ یک متظاهر خون گریه کند و از خطر مرگِ خودش غافل باشد. حیفِ آن "حیاتِ" که در گرو آن است و حیفِ اکسیژنیکه آن تنفس میکند!
نوت: این نوشتهها از فیسبوک منتقل شده است و مخاطبان همه افغانستانی بوده اند.
برچسب : نویسنده : bagmemory بازدید : 98