در جنگ سوم پانیپت، احمد شاه ابدالی با نیروی شصت هزار نفری خود با لشکر ۲۰۰ هزار نفری مرهته، راجپوتها و جتها روبرو و پس از یک نبرد خونین بر این لشکر پیروز شد. جای جای این فیلم برای من جالب تمام گردید. اول این که دلیل لشکرکشی احمدشاه به سمت هندوستان کمبودها و نیازمندیهای مالی و آذوقه بود و مشاورانش اورا متقاعد ساخت تا از فرصت استفاده کند به بهانهی حمایت از نجیبالدوله، برای «تاراج» به هند لشکر کشی کند. در جایی دیگری هم خود احمد ابدالی از تاراج دهلی سخن میگوید.
در این فیلم روابط عاطفی خانوادگی جانبِ هندوستانی را مکرر به تصویر کشیده است و در مورد جانبِ لشکر افغان هیچ تصویری از هیچ خانم و بچهی نشان داده نشده است. به نظرم کارگردان فیلم در این مورد جانب احتیاط را خوب رعایت کرده است چون احساسات افغانها به تار موی بند است و به جای نکات کلیدی فیلم، حواشی را اهمیت میدهند.
در مورد دیالوگها و کرکترها و گریمهای بهکار رفته، چیزهایی درخور توجهی در این فیلم وجود دارد. وقتی با تخیل ذهنی به قرن 18 میروم و شاهنشاههای افغان را تصور میکنم، سرِ کَل و ریشِ دراز احمد ابدالی در فیلم پانیپت و لنگیهاییکه به جای کلاه جنگی در لشکر افغان بهکار رفته است، با واقعیتها نزدیکتر است. اما آن گفتگوی جالب بین ساداشیو فرمانده جانب هندوستانی و احمد ابدالی، خیلی دور از واقعیت بهنظر میرسد. احمد به دلیل اغتشاشها در قندهار به ساداشیو پیشنهاد صلح داده است تا سریع و بدون جنگ به قندهار برگردد، ولی طرفین بر سر تعیین قلمرو و خط مرزی به توافق نمیرسند. احمدشاه با عصبانیت میگوید: «اول هندوستان بعد افغانستان»، یعنی اول اینجا را فتح میکنم و بعد به قندهار برمیگردم. ساداشیو سریعات جواب میدهد که «بلی! هندوستان همیشه اول است!». این دیالوگها برای بینندهی هندی حتما روحیهبخش و انرژیدهنده استند.
از این چیزها که بگذریم، انتظار داشتم نجیبالدوله باید کشته میشد ولی او راحت فرار کرد. گویا به همین خاطر از کارگردان یک کم دلخورم!
برچسب : نویسنده : bagmemory بازدید : 94