داستان یک لج‌باز لعنتی تا این لحظه

ساخت وبلاگ

خوب یادم است که قبل از ورود به محیط آکادمیک و دانشگاه، بسیار به‌شدت مشتاق بودم که بدون هیچ توقف و مکثی مقاطع تحصیلی راه به پیش ببرم. زمانی‌که لیسانس ریاضی فیزیک را در دانشگاه هرات سپری می‌کردم، فراز و فرودی زیادی داشتم. گافی انگیزه کافی برای گرفتن نمره بالاتر بوجود می‌آمد و گاهی هم بسیار بی‌انگیزه و دل‌سرد می‌شدم. شاید این تحربه را هر دانشجوی مقطع کارشناسی داشته باشد که گاهی انگیزه بسیار برای ادامه تحصیل دارد و گاهی هم که فشارهای ناشی از سختی درس‌ها و دشورای کار تحقیقی را تجربه می‌کند، بی انگیزه و نا امید می‌شود. در هر صورت، برای شخص خودم این حالت‌ها بسیار پیش آمده است. با این حال، هیچ وقتی بهتر از زمانی‌که سال دوم معلمی را تجربه می‌کردم، برای ادامه تحصیل مصمم نشده بودم. قریب به دو سال تجربه معلمی در یک مکتب خصوصی در شهرکابل بهترین تجربه و خاطره‌ی زندگی ام تا امروز است. یگانه معلمِ بودم که صددرصد انگیزه داشتم و همیشه از کوچکترین فرصت‌ها برای کسب مهارت و مطالعه بیشتر استفاده می‌کردم تا بتوانم هرچه بهتر مفاهیم دروس فیزیک را به دانش‌آموزان منتقل کنم. همین شد که در دو رقابت لوح معلم ممتاز را دریافت کردم. حالا که بیشتر از دو سال از این تجربه می‌گذرد، همیشه به‌عنوان بهترین تجربه زندگی ام ازش یاد می‌کنم.

تا قبل از قبولی در بورسیه تحصیلی کشور ایران و شروع تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد فیزیک حالت جامد، علاقه و مطالعه‌ی خوبی در حوزه فیزیک نجومی و کیهان شناسی داشتم. آخرین خبرهای علمی روز در این حوزه را در سایت‌های علمی فارسی و انگلیسی دنبال می‌کردم. اما در لحظه انتخاب رشته، بنابر دلایلی خاصی به صورت غیر منتظره رشته فیزیک حالت جامد را انتخاب کردم. در مقطع لیسانس چند واحد از فیزیک حالت جامد را گذرانده بودیم، اما هیچ وقت نفهمیده بودم که این بخش از فیزیک دقیقا چی است، چی نقشی در صنعت دارد و چی جایگاهی در بین بخشهای فیزیک اختیار کرده است. به هر حال با چشم بسته در دانشکده علوم پایه دانشگاه بین المللی امام خمینی در گرایش فیزیک حالت جامد مقطع کارشناسی ارشد را شروع کردم. واقعا با چشم بسته! در تمام مدتِ دو ترم اول که واحدهای درسی را پاس می‌کردیم، اکثر اوقات اعتماد به نفس کامل داشتم و همیشه با انگیزه و پرانرژی به پیش می‌رفتم. من لج‌باز بودم و هیچ وقت کم نیاوردم! یک لج‌باز لعنتی!

در اول ترم سوم پس از فکر و همفکری بسیار، کار پایان نامه خودرا به روش تیوری و شبیه‌سازی شروع کردم. خوب یادم است که تا ماه‌ها پس از تصویب عنوان پایان نامه، تصویر خیلی زنده و واضحی از ساختار پروپوزل و نتیجه پایان نامه ام نداشتم و این موضوع بسیار مرا اذیت می‌نمود. همیشه به این فکر بودم تا بفهم که من دارم چی کار می‌کنم و قرار است منتظر چی نتیجه‌ی بنشینم. پکیج های شبیه‌سازی که قرار بود استفاده کنم، توسط تیوری‌های قوی فیزیکِ سیستم‌های بس‌ذره‌ای پشتیبانی می‌شدند. در یک فایل ورودی ساده مثلا اگر 20 موردِ ورودی داشتیم، باید 20 مورد نکته فیزیکی در سیستم‌های بس‌ذره‌ای را می‌فهمیدم و تغییرات آن را با پیامد فیزیکی آن درک می‌کردم. هر روز و هر شب و همیشه فکر این که چگونه بتوانم این همه نکته کلیدی فیزیکی را درک کنم، مرا عذاب میداد. بسیار زمان برد تا بالاخره به خوبی به این درک رسیدم و به طور قابل توجهی با فیزیک پکیج ها، ساختارمورد نظر و نتیجه احتمالی کار تحقیقی ام آشنا شدم. خیلی زمان برد و خیلی از شب ها از فکر آن نتوانستم راحت بخوابم. همیشه در استرس بودم و در فکر کار شبیه‌سازی و نتایج آن. نتیجه این دشواری کار و سخت گیری بسیار زیاد، یک ترم تمدید سنوات بود که باعث شد یک ترم هزینه تحصیلی به دانشگاه پرداخت کنم. گرچه که پرداخت هزینه به دانشگاه خیلی راحت نیست، اما به دلیل احساس خوبی که نسبت به کارم دارم، زیاد هم مهم به‌نظر نمی‌رسد. من خوشحالم از این که سخت‌ترین کار تحقیقی در بین هم‌کلاسی‌ها را گرفته ام و پس از سختی فراوان دارم به نتیجه می‌رسم. برای یک لج‌بازِ به تمام معنی این آخرِ افتخار است!

تا همین لحظه، هنوز به پایان کار نرسیده ام. کار تحقیقم و نتیجه نهایی و هدف اصلی پایان نامه ام هنوز به دست نیامده است و در این شب روز ها هر لحظه به نتیجه کار نزدیک می‌شوم. امیدوارم که بتوانم در ماه دلو/ بهمن دفاع کنم و به این بخش از داستان پایان دهم. با آن‌که بسیار زحمت دیده ام و بی‌خوابی‌ها و استرس‌های زیادی را تجربه کرده ام، می‌دانم که این پایان کار نیست. پس از ختم این دوره تحصیلی اولین موردی‌که باید به آن بپردازم مقطع دکتری است. من دکتری فیزیک را خواهم خواند، اما نمی‌دانم که چقدر دیر یا زود این امکان میسر می‌شود. دیر باشد یا زود، روزی فرار خواهد رسد که من دکترای فیزیک داشته باشم و با اعتماد به‌نفس کامل به وطنم خدمت کنم و در آبادی کشورم سهم بگیرم. حتما می‌دانید که تصمیم‌گیری برای شروع دکتری کار ساده‌ی نیست. شروع دکتری یعنی شروع دردسر و حد اقل 5 سال زحمت بی‌وقفه. هر کسی‌که برای دکتری تصمیم می‌گیرد، مجبور است که بسیاری از اولویت‌های دیگر زندگی را کنار بگذارد و با تمام نیرو به این مهم رسیدگی کند. برای من هم مصمم شدن برای شروع مقطع دکتری دشواری فراوانی داشته که در یک نوشته جداگانه به آن خواهم پرداخت. با این حال اما، باور دارم که: «هر کسی که سرش برای درد سر درد نکند، نمی‌تواند با دردسر درگیر شود! من سرم برای دردسر درد می‌کند!»

تا بعد بدرود!

آصف ابراهیمی

 

اردوی نوروزی دانشجویان غیر ایرانی و در آمد من از این اردو...
ما را در سایت اردوی نوروزی دانشجویان غیر ایرانی و در آمد من از این اردو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bagmemory بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 9:40